سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم باران

گل تقدیم شماگل تقدیم شما

روز جمعه ای تنها نشستم تو خونه با اینکه همش پای تلویزیون بودم وداشتم ((عشق ممنوع)) رو میدیدم دلم شکست

ولی  بازم حوصله ام سر رفته آقامون رفته باهمکاراش پیک نیک

موندم چرا بهش پیشنهاد ندادم منم برم خونه پدرم جالبه اونم به روی مبارک نیاورد

جالبتر اینکه جاییکه رفته پیک نیک درست نزدیک خونه پدرمه کلی پپشیمون شدم

این دو روز تعطیلی تو خونه بودم یعنی من اغلب اگه سر کار نباشم خونه می مونم

فاصله  خونه خودم با خونه مامانم اینا فقط یکساعته ولی همینم برای همسر من  زیاده

 جالبتر  از این محل کارم هم نزدیک خونه اونهاست

اون موقع فکر می کنید من چه مدته اونجا نرفتم الان دو هفته است با هفته دیگه که قراره برم میشه سه هفته

برادرم زنگ زد تازه داماد رو میگم گفت بیا امشب اونجا چون منم میخوام با خانمم بیا

منم فوری زنگ زدم به آقامون گفتند : نه نمیخواد بری گفتم تو هم میتونی از اون طرف بیای بازم قبول نکرد

بعید میدونم هفته دیگه هم بیاد

من این چند سال تنها مشکلی که با همسرم داشتم همینه کمتر اهل رفت  و آمده  فقط کار براش مهمه

 وقتی هم که تو خونه است پیش لب تابشه

البته اگه یه روزی اینکار رو نکنه من نگران میشم که نکنه چیزیش شده پس ترجیح میدم با لب تابش باشه تا به سلامتیش  ایمان پیدا کنم

 خیلی تنبل شدم حس می کنم دچار روزمرگی شدم

حوصله هیچ کاری ندارم حتی حوصله نکردم تا الان ناهار بخورم خسته کننده

اگه برم سرکار  زود خسته میشم وکم میارم واگه هم نرم وتو خونه بمونم حوصله م سر میره مونم چکار کنم

خوشی زده زیر دلم نه ؟؟؟گیج شدم

دلم میخواد بزنم بیرون ولی تنهایی که نمیشه

من تو شهرم تقریبا تنهام همه اقوام نزدیکم از من دور هستند  من خودم رو تو خونه حبس کردم گل تقدیم شما

وای چقدر غر زدم ولی دوست اینجا حرف دلم رو بنویسم

نمیخوام اون چیزی رو که نیستم نشون بدم


نوشته شده در جمعه 90/7/29ساعت 2:36 عصر توسط همیشه بارانی نظرات ( ) |


Design By : Pichak